1
دسامبر
چرا خوشحال بودن گاهی اوقات انقدر برای ما سخت است
بچهای که وقتی لبخند عمیق پدر و مادر را با دیدن اولین نیش دندان خود میبیند و برق نگاه آنها را در ذهن خود ثبت میکند، شادی واقعی را درک کرده و درونش راضی میشود، پدر در گوش او زمزمهای از کلام خدا و ذکر الهی میگوید و از خدا میخواهد
که روزیرسان طفل او باشد همچنان که دندان داده؛ نان هم بدهد! فردا مادر همچنان که قربان صدقه طفلش میشود، قابلمهاش را هم روی اجاق میگذارد و آش دندونی بچه خود را خیرات میدهد به در و همسایه و آنهایی که به غذایی گرم نیاز دارند، آنها برای کودک دعا میکنند و پشتوانه معنوی او را فراهم میکنند.
این بچه وقتی بزرگ میشود همه جشنهای کودکیاش را به یاد میآورد و آرامش همه وجودش را میگیرد و رضایت درونی راه زندگی را به او نشان میدهد! او میزهای رنگارنگ، غذاهای جورواجور، عروسکهای فانتزی و… را به یاد نمیآورد، اما مسلما آرامش قلب و کلام والدین خود را به یاد خواهد آورد… مراقب کلام و رفتارمان در مقابل کودکان باشیم و آنها را اسیر خودخواهیها و عقدههای خودمان نکنیم.